ماجرای شهادت مدافع حرم در سوریه | حاج قاسم شاخه گل را از پسرم گرفت و ...
تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۷۵۵۲۸۲
به گزارش همشهری آنلاین، طاهره شریفی همسر شهید مدافع حرم «حسین بواس» پیرامون دیدار فرزندانش با مقام معظم رهبری و سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی روایت میکند: همسرم متولد ۱۳۶۰ در لنگرود است. او اولین فرزند خانواده بود. پدر و مادرش فرهنگی بودند و برای ادامه کار و فعالیتهایشان مجبور شدند چند سال بعد از تولد حسین از لنگرود به تنکابن بروند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
«محمدجواد» و «محمدحسین» نام دو فرزند ما هستند. پس از شهادت حسین هر کدام از فرزندانم به نوعی مورد تفقد مقام معظم رهبری و شهید حاج قاسم سلیمانی قرار گرفتند. همسرم زمانی که پدر شد انگار دنیا را به او داده بودند. محمد جواد را هم مثل خودش با روحیه انقلابی و ولایی بار آورده بود. در خانه مدام بازیهای جنگی و آموزش تیراندازی داشتند.
شهید حسین بواسحسین، پس از گذشت پنج سال سابقه کاری به درخواست خود به چالوس برگشت. با وارد شدن به جمع ورزشکاران رزمی که آن نیز تحت مراقبت پدرش انجام میگرفت توانمندی خود را در میان دیگر ورزشکاران بخصوص در فن «راپل» نشان داد. با پیشنهاد دو سه تا از پاسداران به عنوان نیروی خرید خدمتی جذب تیپ ۳ چالوس و بعدها برای خدمت در لشکر ۲۵ کربلا راهی ساری شد.
نخستین مأموریت کاریاش در کرمانشاه و مرز ایران و عراق در منطقه «شیخ صالح» بود. بعد از آن مأموریت، برای نوبت دوم با همرزمانش راهی پیرانشهر شدند و مدتی هم در آن جا در لب مرز مشغول مرزداری بود.
بیشترین توصیههای ایشان بیشتر درباره مراقبت از خودمان و فرزندانمان بود. بسیار خانواده دوست بود. میدانستم برای حفظ نظام و اسلام میرود برای همین با کارش کنار آمده بودم. دو مرتبه به سوریه اعزام شد. اولین دوره حدود ۴۳ روز طول کشید و بار دوم هم یک هفته در منطقه ماند و به شهادت رسید.
پس از شهادت حسین، ما جزو نخستین خانوادههایی بودیم که محضر مقام معظم رهبری رفتیم. از آقا تقاضا کردم که در گوش فرزندم «محمدحسین» اذان بگویند و ایشان هم در گوش محمد حسین اذان و اقامه گفتند. از حضرت آقا خواستم در حق بچههایم دعا کنند و عاقبت به خیر شوند که راه پدرشان را بتوانند ادامه دهند. به ایشان گفتم که از خدا بخواهند که خدا دل ما را آرام کند و صبری بدهد که آن طوری که شایسته است فرزندان شهید را تربیت کنم و ایشان هم در حق ما دعای خیر کردند. پسر بزرگم «محمدجواد» نزد ایشان رفتند، چون لباس نظامی پوشیده بود من به حضرت آقا گفتم که فرزندم میخواهد به شما احترام نظامی بگذارد و ایشان بزرگوارانه اجازه دادند. پس از آن ایشان را بوسیدند.
قرار بود یادواره شهدای شهرستان بابل با حضور سردار سلیمانی برگزار شود. به ما اعلام کردند بعد از مراسم هم حاج قاسم با خانواده شهدا دیدار خواهند داشت. تا آن زمان محمد حسین فرزند کوچکم شناختش از حاج قاسم محدود به عکس و بنرهایی بود که در کوچه و خیابان نصب شده بود. حاج قاسم با لباس نظامی به جایگاه رفت و سخنرانی کرد فرزندم او را شناخت و بسیار بیتابی میکرد. دلش میخواست پیش ایشان برود، اما چون داخل مصلی بود نمیشد.
پس از نماز مغرب و عشاء قرار شد خانواده شهدا با حاج قاسم دیدار کنند. ما مشغول نماز شدیم پیش از آن به فرزند بزرگم گفتم که مراقب برادرت باش. قبل از ورود به محل دیدار به خانواده شهدا یک شاخه گل دادند که من آن را روی جانمازم گذاشتم..
محمدحسین آن گل را برداشته بود و جلو رفته بود. حاج قاسم لباس نظامی خود را عوض کرده بود و با کت شلوار مشغول اقامه نماز بود. وقتی حاج قاسم قنوت گرفته بود گل را به ایشان داد. پس از نماز، حاج قاسم، محمدحسین را به آغوش گرفت و به او محبت کرد.
چه کتابهایی درباره حاجقاسم منتشر شده است
کد خبر 732278 منبع: ایسنا برچسبها فرهنگ شهید قاسم سلیمانیمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: فرهنگ شهید قاسم سلیمانی حاج قاسم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۵۵۲۸۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نوه دختر امام خمینی در خارج از کشور مشغول چه کاری است؟
خانم معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی و دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ خورشیدی در تهران درگذشت.
آن طور که عصر ایران روایت کرده است؛ وی مادر سید حسین و مریم خمینی بود. حجتالاسلام سید حسین خمینی از اوایل دهه ۶۰ عملا از عرصه های رسمی و رسانهای کنار است و خواهر او (نوه امام خمینی) هم در خارج از کشور زندگی میکند و به طبابت و کارهای علمی اشتغال دارد و خانواده برای دفن مادر منتظر بازگشت اوست. (دو فرزند دیگر در کودکی درگذشته بودند).
از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
با این که عروس ارشد امام اهل مصاحبه با رسانهها نبود اما برای اولین بار اول آبان ۱۴۰۰ و به مناسبت چهلوچهارمین سالگرد درگذشت مشکوک سید مصطفی خمینی گفتوگویی با او منتشر شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت خصوصا جاهایی که حکایت از نگاه امروزین آقا مصطفی خمینی داشت و تصویر متفاوتی از فرزند فقید امام ترسیم میکرد.
درباره فرزندان چنین گفته بود: «خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی ماندهاند. هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.
دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده ...»